۱۳۸۹ مرداد ۹, شنبه

دستِ پیش

پدر : این چه کارنامه ایه ، رتبه ی کنکورت که از سن جنتی هم بیشتر شده، چی شد اون همه هزینه ای که کردم . چی شد اون همه کلاس خصوصی که رفتی ، چی شد اون همه تعریفی که مادرت تو در و همسایه ازت کرد . تو که گند زدی . این واسه بار چهارمه که کنکور قبول نمیشی.
پسر : ول کن این کاغذ پاره هارو . من از خدامه که هی کنکور قبولم نکنن. اینجوری بیشتر درس می خونم ، باسواد تر می شم.