سالها بعد...
وبلاگ نویس نیستم ولی وبلاگ نویسی را دوست دارم
۱۳۸۹ تیر ۵, شنبه
پدرانه
بابا امروز بیست کیلو پوست خریده بود که وقتی قاچش می کردی یه چیز صورتی رنگی وسطش بود.
من که نفهمیدم چی بود ولی خودش اصرار داشت بهشون بگه هندونه.
پیام جدیدتر
پیام قدیمی تر
صفحهٔ اصلی